5 روز تمام درگیر کارای اداری و کوفتی بعد تصادف بودم .
توهم تصادف گرفتم خداوکیلی . روانکاو لازم شدم دیگه . فریم به فریم فیلم مقصد نهایی رو در هر ثانیه تجربه میکنم . انگار هر لحضه میخواد یه تصادف مث کبری 11 بشه برینه به نخاع من :|
دانشگاه که عقبم از درسا عملا .
کارارو خودم بیخود زیاد کردم و الانم پشیمونم . چون دست تنهام زود خسته میشم.
حالا بدتر از همه مث امشب فاز دپ بگیرم همه چی کنسل میشه .
قراربود پروژه یه بنده خدا رو انجام بدم برا دانشگاه،الان بهش ایمیل زدم گفتم بکش بیرون از من :|
ینی ساعتها تو فیسبوک و بلاگفا میکردم دنبال یه مطلبی ک یه دره آروم کنه ، پیدا نمیشه که نمیشه .